این چه حکمی است که ما ، خسته ز هر رفتاریم
گرد هر کیش نشسته ، ز مسلمانی خود بیزاریم؟
عابدان را نتوان کرد سلام و نتوان گفت درود
این چه حکمی است که از زاهد خود بیزاریم ؟
عابد و زاهد و استاد و معلم همه هیچ
ما ، چرا این همه از کرده خود ، نالانیم ؟
عشق در ما نه دگر شور ، نه شیرین دارد
عشق آسان بنموده است ، کنون ، گریانیم ؟
دین اسلام که کامل بود و جامع و ناب
ما چرا شوق و حلاوت به مسیحا داریم ؟
قصه این است که ما سست به ایمان شده ایم
ور نه هر لحظه فرج را ، ز خدا ، خواهانیم
منبع
درباره این سایت